یه شب بارونی
بیرون داره بارون می آد شام خورده می شه و ظرفها چپه می شه تو ظرفشویی معمولاً خیلی خسته ام و شستن ظرفها حواله می شه به صبح روز بعد بعد از خوابیدن گیسو آرامشی خونه رو می گیره که باعث می شه پدر خانواده روی مبل لم بده و به خواب خوشی فرو بره من می مونم و خونه ای غرق در سکوت یه کم آشپزخونه رو مرتب می کنم و می شینم پای نت تا یه سری مطالب عقب افتاده ام رو سرچ کنم چیک چیک چیک صدایی از سمت دستشویی همه حواسم رو پرت می کنه می رم یه سرک بکشم ومسواکی هم بزنم تو آینه مثلاً دارم خودمو می بینم و بیشتر لکه های آب روی آینه بهم دهن کجی می کنن دستمال می آرم و پاکشون می کنم به دستشویی هم یه صفایی می دم برمی گردم کا...
نویسنده :
مامان
20:31